مرداني كه غيرت داشتند
مرداني كه غيرت داشتند
آنكه چشمش نيمه شب خونابه ريخت
صبح، خونش گرم در « چزابه » ريخت
خواب ديدم خواب مردي سرخ پوش
مثل موجي خط شكن توفان به دوش
آنكه چشمش نيمه شب خونابه ريخت
صبح، خونش گرم در « چزابه » ريخت
خواب ديدم باز نخلي سر نداشت
بال ميزد، مردي اما پر نداشت
خواب ديدم باز هم پرپر زديم
عشق را آوازهي ديگر زديم
خواب ديدم دشتي از ياس است و من
باز بوي « دشت عباس » است و من
خواب ديدم، روشن و آيينه وار
خواب مردان، خواب « تيپ ذوالفقار »
خواب گُرداني كه در ايثار بود
غرقه خون در «كربلاي چار» بود
خواب مرداني كه غيرت داشتند
با لب شمشير الفت داشتند
آن سحر زادان خورشيدي كه باز
بال بگشودند در « بازي دراز »
خطي از پروازهاي بي فرود
سايه پروازشان « اروند رود »
بالي از پرواز ، اما آتشين
پارهي خورشيد در « ميدان مين »
خوابي از تصويرهاي رندو مست
كز تپش آينههاي را ميشكست
خطي از رنگين كمان پرشتاب
بوسه گاه ابرها با آفتاب
خوابي از آلالهها در كوه و دشت
خيزش تكبير در « والفجر هشت »
خطي از دلدادگان بي شكيب
تكيه گاه جانشان « اَمن يجيب »
خطي از آئينههاي كربلا
اتصال خاك تا عرش خدا
خطي از آنان كه در شام ستيز
دستهاشان ماند پشت « خاكريز »
چشم را حيرت فزود اعجازشان
غرش خمپارهها آوازشان
دست چون بر « حملهي خيبر » زدند
شعلهها بر خرمن كافر زدند
خطي از خون و شقايق، از شهيد
از علمداران بي دست رشيد
/س
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}